و هم‌آغوشی زیبای عروسک با صبح

بدلیل ویلتورینگ سایتهای سوسکولوژی متاسفانه نمیدونم اسم این پوزیشن چیه ولی قسم میخورم پوزیشن سفیده واقعیه و حقه فتوشاپی نیست و اون تونسته بدون دخالت دست تا آخرش در اون وضعیت ناپایدار دوام بیاره و نیفته.

نظرات 8 + ارسال نظر
مرجان یکشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 02:42 ق.ظ http://www.kavir-semnan.com

آقا کار گذارش( اونى که کار گذاشته!!) حرفه اى بوده، این خودش که نرفته اون تو، یکى کردش اون تو، که از قضا حرفه اى بوده و پوزیشن شناس قهار !احتمالا هم مهندس ! بوده میتونسته میزان اتکاى خانم سفیده رو نسبت به آقاى استیل و کشش جاذبه محاسبه کنه !

بابا تجربه

مثانه بیقرار دوشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 12:25 ق.ظ


اقا جان اگه واقعا نیت اشون پلید بود پس چرا تو سوراخ بزرگه نکرده D: (خداییش تروشات پاک و سلیم یه مثانه بیقرار را میبنید؟)
D:

از لحاظ پزشکیشو نمیدونم مثی جان اما از لحاظ تجربی فکر میکنم که بعد از تخلیه در سوراخ تنگ میره رو سوراخ بزرگه میشینه که دم بکشه.

کیارش دوشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 01:40 ق.ظ

بابا پوزیشنش قدیمیه d:

برای ما ندید بدیدها جدید بود خب داداش

کاملیا سه‌شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 06:56 ب.ظ

سلامممممممممم

من برگشتم

حقیقتش نه خوردیم نون گندم، نه دیدیم دست مردم، ...
(آیکون احساس بلاهت و سفاهت)

علیککککککککککک

خوش اومدی

حالا شما یه نظر بنداز، گناهش گردن من، دفعه بعد که رفتی مکه استغفار میکنی، ندیده که نمیشه بگی.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:21 ب.ظ

مثى جان همه دنبال تنگ و کوچیکش میگردن میرن تایلند تنگ پیدا کنند، اونوقت تو میگى برو تو بزرگه ؟؟ البته اگر یک پزشک این توصیه رو بکنه به نفع خانمهاى ایرانى میشه که اسمشون به..... در رفته.

من که معلومه کى هستم براى چى باید اسمم رو بذارم، اصلا هاله نور دور کامنتهاى من مشخص میکنه من کیم.

لا اله الا الله
حالا باز من یه چیزی میگم و بعدش باید برم طومار یواشکی بخونم.

کاملیا چهارشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:42 ب.ظ

کو ... کجا ... چی رو نیگا کنم؟؟؟!!!
ای بابا ای بابا

آیکون لبخند

این دفعه با انرژی اومدم با یه حس قشنگ
احساس می کنم دارم گمشده درونم رو توی خودم پیدا می کنم

حسی که همون حج و مکه رفتن بهم داد روز به روز داره بیشتر می شه

قبلا زندگی رو دوست نداشتم ولی الان، حدااقل برای زنده بودن و فرصت زندگی از خدای خودم سپاسگزارم

آیکون لبخند مجدد

انشالله تعالی فرجه الشریف و رحمه الله و برکاته که دیگه پست‌های ناله‌دار و سوزانگیزدار نبینیم ازت حاج خانم و همیشه همینطوری شنگول و منگول و حبه انگور باشی

وبخ پنج‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 12:03 ق.ظ

لا اله الا الله
حالا باز من یه چیزی میگم و بعدش باید برم طومار یواشکی بخونم.


:)) :))

خدا رو شکر که خوشحال هستید و میخندید، ظاهرا که ایده‌ی مثی عزیز درباره ... خوشحالتون کرده.

حاج باران سه‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:05 ق.ظ

ببین! این مدل آزمایشگاهی قضیه اس. باید ببینی در ابعاد صنعتی هم امکان وقوعش هست یا نیست؟
راستش به حافظه ام خیلی رجوع کردم، به نظرم فقط قهرمانان پاتیناژ می تونن پوزیشنی مشابه خلق کنن.

ایول حاجی، اصولا این قوه تجسمت منو کشته.
اما یه چیزی، فکر میکنی قهرمانان پاتیناژ هم میتونن در همچین پوزیشنی اون مایع توی لوله رو رد و بدل کنن؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد