اصلا شماها میدونین عشق یعنی چی؟ عمرا اگه بدونین.
حسب تفحصات بنده عشق یه چیزیه از من درازتر، میگین نه؟ خب برید اینجا رو بخونین تا روشن بشید.
پ.ن: از اونجایی که ممکنه لینک فوقالذکر خدایی نکرده فیلتر باشه و روشن نشین اینجا کپیش میکنم.
"من و همسرم عاشقانه همدیگه رو دوست داریم. اوایل ازدواجمون گاهی توی دعوا و نه به صورت جدی دست روم بلند می کرد. کم کم بیشتر و بیشتر شد و تا حدی رسید که موقع عصبانیت نمی تونه خودش رو کنترل کنه و به شدت من رو کتک می زنه. بعد اما خیلی پشیمون می شه و زیاد معذرت خواهی می کنه. من موقع س... به یاد بد رفتاریهاش می افتم و ازش متنفر می شم و حس می کنم نمی تونم ببخشمش. حس می کنم دیگه قادر به س... با اون نیستم. اون هم برای تحریک من همیشه حرف از زن جدیدی در زندگیش می زنه و البته می دونه که من بشدت به این موضوع حساسم. جدیدا حرف طلاق بین ما رد و بدل می شه. نظر شما با وجود یک بچه بین ما چیه؟"
یحتمل وجود بچه باعث میشه این زوج رمانتیک از شدت عشق همدیگه رو خام خام بخورن یا درسته قورت بدن p-:
خدا رو شکر این اتفاق نمیفته چون حسب فرموده تنفر از س... نمیذاره بچهدار بشن.
فقط باید دعا کنیم دچار فوران عشق نشن چون ...
ای بابا،
بانو دست بردار تورو خدا، این ذهن ما همینطوریش بیماره.
خیلی حالم گرفته شد، عجب مذکرهای خری پیدا میشه.
اون بچه هم اگر دختر باشه و کتک خوردن مادرش را ببیند در آینده از هرچی مرده نفرت پیدا میکند و اگر پسر باشد یحتمل میشه یک دیوانه ای مثل بابایه خرش.
ارس جان بیخیال
شما عشق رو بچسب، بیخیال بقیهاش
بخاطر واژه هایی که در کامنت قبلی استفاده کردم پوزش می طلبم.
خیلی عصبانی بودم.
اتفاقا واژههات بد نبود، فقط عشقش کم بود
هر دو بیمارن
هر دو به درمان نیاز دارن
بیچاره طفل معصومی که در این محیط بیمار داره رشد می کنه که قطعا اگه در آینده بیمار نشه اثرات این ناملایمات روی روحش باقی می مونه
خدا بهشون قدرت فهم بیمار بودن بده تا به فکر درمان بیافتند
بیمارن؟ اصلا شما میدونی عشق چیه؟ د نمیدونی دیگه، حالا حالاها باید بری مطالعه کنی که به عمق عشقشون پی ببری.
عشق همه ناملایمات روحی تولهشون رو هم پوشش میده که هیچ، بچه دیگه پوشک هم نمیخواد، تو همون عشق پیپی میکنه و حالشو میبره.
..حالا هی برید ازدواج کنید..هی برید ازدواج کنید.
همینو بگو
تازه اونم با این عشقهای آتشین P:
داستان عشق خرکی...
آقا الاغه به خانم الاغه گفت :" بیا همدیگر را دوست داشته باشیم"
خانم الاغه نرم و لطیف عرعر کرد و یک جفت جفتک جانانه به پهلوی آقا الاغه زد. آقا الاغه خوشحال شد .
دُمش را تکان داد و یک لگد محکم و چکشی به پشت خانم الاغه زد. آن وقت هر دو شاد و خندان راه افتادند و فهمیدند چه عشق خرکی به هم دارند و همدیگر را دوست دارند.
اما چند وقت بعد با ناراحتی از هم جدا شدند.
چون صاحبشون آقا الاغه را فروخت.
آنها هرگز خاطره آن جفتک و لگد را فراموش نکردند.
در روزگار پیری باز همدیگر را دیدند و چقدر از جفتک و لگد حرف زدند. موقع مرگ هم آنها به یاد جفتک و لگد بودند .
این یک جفتک به آن زد و آن یک لگد به این زد و هر دو افتادند و مردند.
حالا همه ی الاغها از عشق عمیق آقا الاغه و خانم الاغه حرف می زدنند و به یاد آنها به هم لگد و جفتک می زنند .
پ . ن : ظاهرا این زوج محترم هم به معرفت این عشق خرکی دست یافته اند.
آخ آخ چه حالی کردن این دوتا خر عزیز
خبری از سرنوشت کرهخرشون نداری؟
عجب داستان قاشقانه ای
ها عشق-الاغانه هم بود
میگم آخه این سایتهای وزین رو از کجا پیدا میکنی... نگو تفحص میکنی توی گوگل «عشق آتشین» ؟؟؟؟ و یا «چگونه میتوان عاشقانه همسر رو دوست داشت؟» و یا «و اما عشق» !!! شایدم «عشقی که از من درازتر باشد» :)))
اینها که تفحص نمیخواد، چهار تا لینک از همون خود وبلاگتون یا کامنتدونیتون اینور اونور برین به چیزهای بامزهای میرسید.
اگه وبلاگستان رو سینما فرض کنید اینها فیلمهای کمدیش هستن دیگه، دوتا لینک دیگه هم میدم خدمتتون که تفحصی کنید و لبخندی بزنید :
http://www.raha444.blogfa.com/post-14.aspx
http://www.rozaye-khosh.blogfa.com/
بچه هیج را حل نمکنه فقطباعث میشه که هی تحمل کنی این زندگی کوفتی را
شما به بچه توجه نکن، عشقش رو بچسب.